- ۳۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۴:۰۰
به تازگی نشر هیرمند این دو ترجمه را از من منتشر و روانة بازار کتاب کرده است. «برهای که گرگ شد» همچنان که از نامش پیداست، ماجرای برهای است که هوس میکند گرگ جنگل باشد. به بنگاه کاریابی میرود و .... اما ماجرای «افسانه افسانه است، افسانه است» از این قرار است که:
روزی روزگاری پادشاهی و شاهبانویی و شاهدختی در قصری افسانهای زندگی میکردند. همهچیز روبهراه بود، تا این که ناگهان یک روز صبح نویسندة جوان افسانه دست از نوشتن کشید و زندگی در قصر از حرکت باز ایستاد. گلهای گلستان قصر خشکیدند. در اوج تابستان، هوا سرد شد. خدمتکاران منتظر آخرین فرمان نویسنده خشکشان زد. پادشاه و شاهبانو و شاهدخت ساکنان افسانهای قصر افسانهای به فکر چاره افتادند.