کلمه

در آغاز کلمه بود

کلمه

در آغاز کلمه بود

محمد همتی ( -1358)
مترجم زبان و ادبیات آلمانی
و شاعر جمع کوچک دوستانش
Mohammad Hemati
Persischer Übersetzer deutscher Literatur
und Dichter im kleinen Kreise seiner Freunden

Instagram
برگ‌های عمرم
بره ای که گرگ شد افسانه افسانه است افسانه است فرانتس کافکا بی همان پینوکیو جادوگر کوچولو فرجام آندریاس آدولف ه. دو زندگی هنر دقت ویتگنشتاین l721833_.jpg n6331_.jpg t597463_.jpg اینک خزان

اسفناج‌های متفکر

جمعه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۹:۰۲ ب.ظ







تا‌به‌حال نویسنده هایی که از آنها ترجمه کرده‌ام، به خوابم نیامده‌اند. اما امروز عصر داشتم چرت می‌زدم که بلند شوم و دوباره کار و کار و کمی هم دوباره کار که یوزف روت به خوابم آمد. پریشان احوال بود. با تعجب پرسیدم چته یوزف جان. گفت چون تو مترجم مارش رادتسکی بوده‌ای آمده‌ام به خاطر تعبیر اسفناج‌های جدی از تو عذرخواهی کنم. گفتم چرا. گفت آخر چرا به عقل ناقصم نرسیده که اسفناج نمی‌تواند جدی باشد. نگاه کردم دیدم ای داد بیداد، من هم برداشته‌ام عین عبارات یوزف روت را ترجمه کرده‌ام. گفتم یوزف جان من فکر کردم تو نویسنده خلاقی هستی و به اسفناج شخصیت داده‌ای و به نظرت جدی آمده. تو در مورد برخی سازها و چیزهای دیگر هم این کار را کرده‌ای. بعدش پرسیدم مگر این عین عبارات خودت نیست:

 

Den sattgrünen ernsten Spinat

 

کمی فکر کرد و گفت، بله هست و تو کارت را درست انجام داده‌ای و امانتدار بوده‌ای. دستت هم درد نکند، شاهد آن یک سال زحمتت بوده‌ام. اما من شعورم نمی‌رسیده که در عالم واقع اسفناج‌ها خصوصا نوع پررنگش خیلی هم شوخ‌طبعند. گفتم حالا آمدیم و یک نفر پیدا شد به این تعبیر تو ایراد گرفت. من چه جوابی بدهم. گفت بگو اسفناج‌های سبزی‌فروشی سر کوچه یوزف روت جدی بوده‌اند. گفتم یوزف جان خبر نداری، مدتی است اسفناج‌های ایرانی هم جدی شده‌اند. گفت جدی می‌گی. گفتم والله! اصلا چون تحریم هستیم و صادرات نفتمان در خطر است و اسفناج‌های جدی‌مان مشتری زیاد دارد، کارمان شده صادرات اسفناج‌های جدی. گفتم دانشمندان ما هم به جایی رسیده‌اند که با دستکاری ژنتیک این اسفناج‌ها، توانسته‌اند نوع متفکرش را تولید کنند که حتی نقد  ترجمه و کتاب می‌نویسد.  یوزف  روت که پاک گیج شده بود، گفت حالا که اینطور است، صفت متفکر را هم اضافه کن. گفتم یوزف جان، اولا که نمی‌شود، چون توی متنت نیست. دوما که این اسفناج‌ها همینجوری دچار انواع توهمند، بردارم بنویسم اسفناج جدی متفکر، فردا دیدی رفتند توی کیهان هم سرمقاله نوشتند، خر بیار و باقالی بار کن. از خواب بیدار شدم. باران نرم بر قاب پنجره اتاقم ضرب گرفته بود. ناقوس کلیسا هم انگار به احترام موسیقی باران سکوت کرده بود. دام دام دارام دام، دام، دام، دام.....

 
  • محمد همتی